دردم نه همین است که بستند پرم را

ترسم نرسانند به گلشن خبرم را

ترسم اندر بر اغیار برم نام عزیزت

چه کنم بی تو چه سازم؟ شده ای ورد زبانم

هر که ترسد ز ملال انده عشقش نه حلال

سر ما و قدمش؛ یا لب ما و دهنش

گفتم ای عشق! من از چیز دگر می ترسم

گفت: آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو